کد مطلب:212751 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:56

مؤمن طاق و ضحاک شاری
علامه مجلسی (ره)، در بحارالانوار، از رجال كشی، نقل كرده كه یكی از خارجیان به نام ضحاك در كوفه خروج كرد، و نام خود را امیرالمؤمنین گذاشت، و مردم را به مرام خویش می خواند. مؤمن طاق نزد او رفت. همین كه پیروان ضحاك او را دیدند وی را بگرفتند و نزد ضحاك بردند. مؤمن طاق به ضحاك گفت: من مردی با بصیرت در دینم، و شنیده ام كه تو موصوف به عدل و انصافی، لهذا دوست دارم جزء پیروان تو باشم. ضحاك به اصحاب خود گفت: اگر این مرد با ما یار و همكار گردد بازار ما رواج و رونقی بهتر خواهد گرفت.

آن گاه مؤمن طاق به ضحاك گفت: چرا از علی (ع) تبری می كنید، و قتال و جدال با او را حلال می دانید؟ ضحاك گفت: برای این كه او در دین خدا حكم گرفت و هر كس در دین خدا حكم گیرد، قتل و جدال او، و بیزاری از او، حلال است. مؤمن طاق گفت: پس مرا از اصول دین خود آگاه ساز تا با تو مناظره كنم، و هرگاه حجت و دلیل تو بر حجت و دلیل من غالب آید، در سلك اصحاب تو درآیم؛ و مناسب آن است، به جهت تمیز صواب و خطای



[ صفحه 301]



هر یك از من و تو در مناظره، كسی را تعیین كنی تا مخطی را در خطایش ادب سازد و از برای مصیبت به صواب حكم نماید. ضحاك به یكی از اصحاب خود اشاره كرد و گفت: این مرد در میان من و تو حكم باشد، چون مردی عالم و فاضل است.مؤمن طاق گفت: این مرد را حكم می سازی در دینی كه من آمده ام تا با تو مناظره كنم؟ ضحاك گفت: آری.

مؤمن طاق رو به اصحاب ضحاك كرد و گفت: اینك صاحب شما، در دین خدا، حكم گرفت، دیگر خود دانید. اصحاب ضحاك، همین كه آن گفتار را شنیدند، چندان چوب و شمشیر حواله ضحاك نمودند تا هلاك شد. [1] .


[1] رجال كشي، ص 166 - 165 - بحارالانوار، ج 47، ص 406 - 405.